Sunday, August 29, 2010

ببعی خوب ، یوسف محجوب



و  چون زلیخا ، یوسف را در مکانـش خــِفت کرد @ پر و پاچه اش را بر او عرضه  داشت  ،عرضه داشتنی @  پس یوسف در ابتدا
عفت پیشه کرد و ترک دیوار را نگریست @ اما کم کم شهوت بر او فائق آمد و خواست که بیاغازد زلیخا را @ پس خداوند
گوسفندی را بر آن مکان فرو فرستاد @ و به یوسف وحی کرد : ای فرزند یعقوب ، به جای زلیخا ، این گوسفند را بنمای ،
باشد که رستگار شوی @ پس یوسف زلیخا را به گوشه ای پرت کرد و گوسفند را نمایید 
پس رستگار شد @ و مکروا و مکرالله و الله خیرالــفــاکرین.

1 comment: